با خانواده شوهر زندگی می کنم؛ از این موضوع ناراحتم چیکار کنم؟
ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 20 ساله )
دو سال و نیم از عروسیم میگذره با اینکه خونه جدا دارم ولی هر صبح که از خواب بیدار میشم میرم خونه مادر شوهرم تا شب بعد شام . گاهی چون دیر میرم دیگه نمیتونم صبحانه بخورم . پدر شوهرم کارگاه داره و شوهرم اونجا مشغول کاره و هیچ حقوقی نمیگیره و فقط گاهی پول تو جیبی این کار فصلیه که فقط پاییز و زمستان هست و بهار و تابستانم شوهرم هر جا میره برای کار میگن قرار داد باید ببندی و تمام سال رو کار کنی. با اینهمه بازم هیچ ارزشی نداریم. تنها راهی که بتونیم راحت ازشون جدا بشیم بچه هست که بچه دار بشیم ولی متاسفانه من مشکل دارم و باید درمان بشم ولی پول کافی نداریم. هر موقع هم سر بحث رو باز میکنم مادر شوهرم که خالمم هست میگه ما هستیم و کمکتون میکنیم ولی همش حرف مفته. من برای درمانم بهشون احتیاج دارم برای همین تحملشون میکنم گاهی میخوام بیخیال درمان و بچه بشم و راهمو ازشون جدا کنم برم پی زندگیم. تو رو خدا کمکم کنید من دیگه نمیدونم کدوم درسته کدوم غلط"
مشاور (احسان فدایی)
با سلام و سپاس از همراهی شما با مشاورین «راسخون»، از اینکه ما را به عنوان راهنمای خود انتخاب نمودید سپاسگزاریم.
اولین و مهمترین نکته ای که باید در برون رفت از موقعیت فعلی مد نظر داشته باشید این است که شما تنها فردی نیستید که با چنین مسأله و یا مسایلی شبیه به آن رو به رو شده اید و همسران بسیاری هستند که وضعیتی مشابه شما داشته اند ولی توانستند با درایت، چنین مسأله ای را به درستی حل نمایند. افراد بسیاری را می شناسیم که توانسته اند با هدایت درست شرایط مشابه شما، از موقعیتشان بهترین استفاده را کرده و بالاخره با یک تصمیم درست مسیر زندگی جدیدی را برای خود ترسیم نمایند. اما در واقع شما تنها کسی هستید که می توانید و باید بهترین کمک را با استفاده از توانایی ها و مهارت های فردی و ... به خود بکنید. خواهر گرامی! آنچه بر زندگی شما سایه افکنده و موجب شده است نتوانید برای زندگی تان تصمیم بگیرید، رعایت نکردن محدوده ارتباط با مادر شوهر و کلا خانواده شوهر است. از طرفی اینکه شوهرتان زیر دست پدرش کار میکند و به نوعی خود را وابسته به خانوادهاش نموده است. نشان از این دارد که متأسفانه شما هنوز طعم استقلال واقعی را نچشیدهاید، در حالی که اگر تصمیم بگیرید با کمک همسرتان برای همیشه از والدین مستقل زندگی کنید، قطعاً مشکلات شما کمتر خواهد شد.
البته از کلامتان مشخص است که به جایگاه و مقام پدر و مادر آگاه هستید و می دانید که پدر و مادر همسر نیز مانند والدین خودتان محترمند و همان جایگاه را دارند و احترام به آنها فرمان خداوند است. اینکه همسرتان به والدینش احترام می گذارد ستودنی و قابل تقدیر است. آنچه با فرهنگ ما نیز همخوانی دارد همین احترام به بزرگترها و استفاده از تجربیات و راهنماییهای آنهاست. اما بدون شک حرف شنوی کورکورانه و سپردن زندگی خصوصی به دست دیگران چیزی نیست که پسندیده باشد. پس شاید یکی از دلایلی که گفته می شود منزل طرفین بهتر است در کنار یکدیگر نباشد و قدری فاصله داشته باشد همین حرف شنوی های ناآگاهانه است که ناخودآگاه تأثیرات خود را روی زندگی ما خواهد گذاشت.به نظر ما چون همسرتان در این شرایط حقوقی از پدرش دریافت نمیکند باید تصمیم بگیرد یا تن به کار دیگری ولو به لحاظ مرتبه ای پایین تر از این کار بدهد و خودش مدیر زندگی باشد و یا با پدرش صحبت نماید و او را متقاعد کند که بجای مخارج درمان و زندگی به او حقوق دهد. البته میدانیم وضعیت اشتغال در کشور نیز مناسب نیست ولی مصلحت زندگی شما در استقلال است.
در مورد درمان نیز نگران نباشید و بجای وابستگی مالی به والدین همسرتان بهتر است از همسرتان بخواهید در این زمینه تلاش کند. البته شما هنوز 20 سال دارید و تازه اول جوانی و فرزند آوری هستید.ضمنا توصیه میکنیم رفتن به منزل مادر شوهر را کاهش دهید و به بهانه های مختلفی مقدار آن را به زمان های عادی و نرمال برسانید ولی این کاهش وقت نباید موجب شود دلخوری ای ایجاد شود.
موفق باشید.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}